گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
-اولین دانشگاه و آخرین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
جلد چهارم
غذای طیب : (پاک تکوینی)






یا پاک علمی

بارها به تکوین و تشریع اشاره شده و در اینجا تجدید یاد آوری اینکه غذای پاک تکوینی آن است که هماهنگ نظام اجباری موجود در کائنات باشد یعنی غذای مذکور با نظام اجباری ساختمان دستگاه گوارش هماهنگی نماید.

لقمه ای که از مری گذشت به اجبار در محیط اسید معدی و محیط قلیای روده در برابر ترشحات گوناگون غدد قرار

ص : 54

می گیرد و به اجبار چه بخواهیم چه نخوایم اعمال هضم و جذب صورت می گیرد.

در لقمه مذکور که هنگام گوارش به اجبار خواهد داشت به اراده حکیم مدبر (پروردگار) از عناصر و موادی خلق شده و ترکیب یافته است که بتواند در برابر ترشحات معده و روده هضم و جذب شود (سنگها خورده نمی شوند و ترشحی هم در برابرشان برای هضم آفریده نشده و لازم نیست) عناصر موجود در لقمه گاه با ترشحات و محیط گوارش ساز گار بوده و غذای سازگار و طیبی به شمار می رود و در غیر این صورت موجبات مسمومیت تدریجی بدن را فراهم خواهد ساخت :

غذای سازگار یا طیب یا پاک از نظر خلقت تکوین یا پاک تکوینی غذایست که آنچه از خارج می آورد با آنچه در داخل دارد هماهنگ و خوانا بوده باشد.

طیب به معنای وسیع و آزاد قرآنی آن چنان شایسته و در خور بودن است که لذت واقعی آفرینشی خود را به نفس و بدن را به نفس و بدن برساند چنانچه :

در مورد همسر موافق می فرماید : فانکحوا ما طاب لکم (پس آنکس از زنان را به نکاح خود در آورید که نیکو و مناسقب با عدالت است - النساء) آنجا که سخن نیکوست : الیه یصعد الکلم الطیب کلمه نیکوی توحید (و روح پاک آسمانی) به سوی خدا بالا رود - فاطر. زمین پاک نیکو گیاهش به اذن خدا نیکو بر آید - اعراف فرزند صالحی باشد : هب لی من لدنک ذریه

ص : 55

طیبه - پروردگار مرا به لطف خویش فرزندی پاک سرشت عطا فرما - آل عمران.

ملاقات و برخوردی عالی است : طبت فادخلوها خالدین چه عیش (ابدی) نصیب شما گردید حالی در این بهشت ابد در آئید - زمر. الذین تتوفیقهم الملائکه طیبین - آنان که چون فرشتگان (مامورین رحمت خدا) پاکیزه از شرک قبض روحشان کنند النحل.

همیشه متوجه این نکته می شویم که چرا پروردگار ، حلال را طیب و طیب را حلال فرموده و آن ها را به دنبال یکدیگر آورده است : زیرا در غالب موارد ایمان و عمل صالح در قرآن چون شی ء و سایه اش به دنبال یکدیگرند ، و در اینجا نیز همین مسئله است که غالبا حلال و طیب یک نوع پیوستگی خاصی دارند : حلال گره گشای عقده هایست که حرام می تواند ایجاد نماید و طیب شایسته ساز لذتهای غیر واقعی است که خبیث و خبائث به وجود آورنده آنهایند.

و در این صورت که گره گشای و شایسته ساز هر دو پیوند نا گسستنی دارند شکی نیست یک عده اند که از مفاسد و پلیدیها جلوگیری می نمایند و عده دیگر بهسازند و خواهان ادامه حفظ بقای سکونت و حیات. حلال و طیب نیز در اجتماع همین گونه اند آنچه حلال است مانع انحطاط و خرابیهاست و طیبات بهساز و نگهدارنده می باشند. چون از نبی گرامی می پرسند حلال کدام است قرآن پاسخ می دهد طیبات حلالند یسئولنک ماذا احل لکم الطیبات...(سوره مائده) قل من حرم زینه الّله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق... (سوره اعراف) ای پیغمبر

ص : 56

از تو سئوال خواهند کرد که بر آنها چه چیز حلال گردیده بگو برای شما هر چه پاکیزه است حلال شده بگو ای پیغمبر چه کسی زینتهای خدا را که برای بندگان خود آفریده حرام کرده و از صرف رزق حلال و پاکیزه منع نموده.

کسی که در جستجوی حلال است به خدا ایمان دارد و از خوردن آنچه به بدنش ضرر می رساند و طیب نیست دوری می کند و آن که طیب را انتخاب می نماید در صورتی که از روی معرفت و علم آن را برگزیده باشد می داند حرام چیست و چراباید از غیر حلال پرهیز نمود یا با پیروی از دستورات پیامبران محرمات را شناخته و از آنها دور شده است.

ممکن است خوردن آب دهان دیگری تا دیروز طیب ولی حرام محسوب شده باشد ولی امروز هم آن را حرام می دانند و هم غیر طیب و خبیث و محتوی باکتریها و سلولهای بیگانه از شخص دیگر، و بهترین مثال همان است که گفتیم الذین آمنوا و عملوا الصالحات باهمند و حلال و طیب نیز جدا شدنی نمی باشند.

غذای حلال (پاک تشریعی)

حل به معنای وسیع و واقعی اش باز شدن عقده ها و گره گشایی است خواه :

گره گشایی از زبان باشد همانگونه که حضرت موسی آن را از پروردگار مسئلت نمود : و احلل عقده من لسانی - و عقده را از زبانم بگشا - سوره طه.

گره گشای و سکون در اینکه همسری بر انسان حلال

ص : 57

گردد : یا ایها النبی انا احللناک ازواجک. ای پیامبر گرامی ما زنانی که مهرشان را ادا کردی بر تو حلال کردیم - سوره احزاب.

و گره گشایی های دیگر که حلال را نوعی غذای گره گشا معرفی می نماید که خوراکهای حرام آن را در اجتماع به وجود آورده اند و تا حدودی به نحوه عمل گره گشایی آن وقوف حاصل گردید.

آن چه مقصود ماست توجه قرآن به یک موضوع بسیار جدی علمی می باشد که اخیرا کشف شده است :

مردم عصر حاضر در برابر اسلام از لحاظی به سه دسته تقسیم می شوند : دانشمندان غذاشناس - مومنین پرو پا قرص - بقیه مردم. دسته اول کسانی هستند که غذاهای پاک تکوینی را به خوبی شناخته و در انتخاب غذاهایی که دارنده عناصر لازم و کالری ضروری و هضم و جذب موافق و دفع راحت باشد و به انسان شادابی و طول عمر بدهد استادند. این دسته آنهایند که جز غذاهای طیب و سازگار و پاک تکوینی به جنبه های دیگر غذایی کمتر توجه می نمایند.

مومنین اند که در درجه اول به انتخاب غ ذاهای پاک تشریعی و حلال می پردازند و اگر به دقت تعالیم اسلامی را متوجه باشد و غذایشان پاک تکوینی و طیب نیز خواهد بود از این رو غذای مومن هم پاک دینی (با کسرکاف) هم حلال است و هم طیب. قرآن مراتب فوق را رعایت فرموده بدین سبب که مومنین جز حلال نمی خورند هنگام دستور انتخاب غذا فقط آنان

ص : 58

را به طیب بودنش متوجه می سازد : یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول... ورزقکم من الطیبات (ای اهل ایمان چون خدا و رسول شما را به ایمان دعوت کنند اجابت کنید... و از بهترین روزی ها شما را عطا فرمود انفال 23) و نمونه اعلای آن را در پیامبران که از هر گونه خطا و معصیت به دورند می توان یافت یا ایها الرسل کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا (ای رسولان ما از غذاهای پاکیزه تناول کنید و کارها را به شایستگی انجام دهید - مومنون 50) اما برای پایدار ماندن مراتب استحکامی دین و اجتماع و حتی سلامت افراد رسم قرآن بر این است که مردم را به طور کلی متوجه به جنبه های طیب و حلال بودن (یع نی هر دو) بنماید و از آنهاست غنیمت بیابید بخورید حلال و گوارای شما باد - سوره انفال)

غذای طیب را می توان طبق مقررات علمی بدست آورد یا آن را به فرمولهای ریاضی ارتباط دارد اما چه بسیارند که غذای علمی فرمولی به بدنشان سازگار نبوده و آنها را رنج می دهد لذا چشم بینای اسلام انسان را با یک مسئله علمی و بهتر ساز اجتماع روبرو می سازد.

بهتر ساز اجتماع

امروز بسیاری از نشریه های پزشکی را می بینیم که عکس انسانی را چاپ کرده و زیر آن عکس که آثار خشم و غضب و ترس و... در او هویداست می نویسند «تمام احساسات سبب

ص : 59

می شود حالت آلرژی ایجاد کرده بیماریهای معدی ، کلیت های مزمن ، اورمی ، دیابت ، انفارکتوس قلبی ، نقرس و... را موجب گردند»

شخص عصبی میزان ترشح معده اش چون به غذا نشیند به یک دهم کاهش می یابد باز هم در این حالت برای اینکه صاحب چنین مغز و معده ای سلامت بماند اشتهایش کور می شود و آن که ترشح معده اش کمتر شد می بایست کمتر به معده اش تحمیل گردد.

آنکه عصبانی است از راه مراکز مغزی (تالامیک) و اعصاب داخلی اعمال معده و روده اش را مختل کرده است در نتیجه کار قلب و ریه و کلیه و معده که رشته های اعصاب مشترک یا رابطه دگری با معده دارند دگرگون می شود و اول ضرری را که در نتیجه عصبانیت به دست آورده به خودش متوجه می گردد ، اما اگر غذا حلال بود و در خلالش خدا دخالتی داشت همه چیز هماهنگ است و فرامین مغزی همکار و با کار اعضاء داخلی متعادل و خوانا و اینجاست که اگر علاوه بر حلال بودن طیب بودنش نیز رعایت شده باشد تمام تشکیلات هاضمه ای غذای خورده شده را برای بدل ما یتحلل ساختن به خوبی پذیرفته از آغاز تا انجام اعمال متابولیسمی را به نحو احسن پایان می دهند.

تحریک پاراسمپاتیک در نواحی مختلف لوله گوارشی تقریبا همیشه میزان ترشح غدد را افزایش می دهد و این کیفیت به خصوص در مورد غدد بزاقی ، مری ، معده و لوز المعده که قسمتهای

ص : 60

فوقانی لوله گوارش هستند و حتی غدد برونر (Brunner) که در ابتدای روده کوچک قرار دارند صدق می کند. ترشح سایر نواحی لوله گوارش اکثرا به علت تحریکات موضعی می باشد معهذا حتی غدد روده کوچک و غدد موکوسی روده بزرگ نیز تا حدودی توسط پاراسمپاتیک تحریک می شوند.

تحریک غدد گوارشی در اثر پاراسمپاتیک ممکن ناشی از رفلکسهائی باشد که از خود لوله گوارش سرچشمه گرفته اند و یا تحریکاتی که از مراکز بالاتر واقع در سیستم عصبی مرکزی آغاز شده اند.

تحریک اعصاب سمپاتیک در غالب نواحی لوله گوارش ترشح غدد را مختصری افزایش می دهد ولی عروق خونی خاص غدد مزبور را نیز تنک می نماید. بنابراین ، تحریک سمپاتیک دو اثر متضاد دارد ، چنان که تحریک تنهای این سیستم مختصری بر ترشح غدد می افزاید در حالی که اگر ابتدا پاراسمپاتیک را تحریک کرده و ترشح فراوانی ایجاد نمائیم تحریک بعدی سمپاتیک بعلت کاهش مقدار خون غدد ، غالبا از ترشح آنها خواهد کاست.

تحریک سمپاتیک فقط بر چند نوع غده روده ای اثر مهار کننده دارد که غدد پرونر در بین آنها حائز اهمیت خاصی می باشد زیرا مهار این غدد نخستین قسمت دوازدهم را در مقابل اسید معده بی حفاظ کرده و امکان زخم پپتیک Peptic - Ulcer را بوجود می آورد (1)

تحریکاتی که از مراکز بالاتر در سیستم عصبی مرکزی

1- فیزیولژی گایتون 1010.
ص : 61

بهسته های بزاقی میرسند می توانند بر ترشح بزاق افزوده و یا آن را قطع نمایند مثلاً ترشح بزاق شخصی که غذای مورد علاقه اش را می خورد به مراتب بیشتر از آن کسی است که غذای ناخوشایندی را تناول می نماید منطقه مربوط به اشتها در مغز که عهده دار اعمال فوق می باشد با مراکز سمپاتیکی قدام هیپوتالاموسی مجاورت نزدیک دارد (1)

پاراسمپاتیک بیشتر نواحی دهان و مقعد را و سمپاتیک تمام قسمت های لوله گوارش را یکسان عصب می دهد و تحریک پاراسمپاتیک فعالیت جدار روده ها را بیشتر می کند (2)

تمام مراکز سمپاتیک چون یک واحد عمل کرده و یکباره فعالیت تمام نقاط راه معدی روده ای را کم می کند لیکن مراکز پاراسمپاتیک با عمل جداگانه خویش قادرند هر قسمت خاص از لوله گوارش را جدا از قسمتهای دیگر کنترل نمایند لذا بسیاری از هیجانات و عوامل روانی دیگری که بطور معملو سیستم عصبی خودکار را تحریک می کنند قادر به تغیبر عمل راه معدی روده ای هستند مثلاً هیجان طولانی ، وحشت ، ترس بطوری دستگاه عصبی سمپاتیک را تحریک و فعال می نمایند که تقریبا حرکت لوله گوارش بطور کامل متوفق می گردد و از طرف دیگر اضطراب و خشم و غسه طولانی حرکات معده و روده را افزایش داده و اکثرا سبب بروز اسهال می شوند (3)

1- فیزیولژی گایتون 1013.
2- فیزیولژی گایتون 992.
3- فیزیولژی گایتون 993.
ص : 62

عکس العمل ها

بسیار شده وقتی خبر ناگواری به ما می دهند حتی اگر شخص عامی باشیم به هر طریقی هست به طرف می رسانیم که خبر ناگوار بر اعضای ما اثر گذاشت. دلم به حالش سوخت یکی از آنهاست که ناخودآگاه از طرف بر زبان می آید و حقیقت هم بسیاری از اختلالات عواطفی با هیجانات دل را می سوزاند.

امروز طرفداران این فرضیه که کینه و خشم موجب افزایش اسید معدی و التهاب معده می شود بسیار زیاد و به قدر کافی در جلد قبلی (قسمت روزه) در این مطالبی آورده شد. موضوع التهاب و هجوم خون را در معده و روده هایی که مورد اثر هیجانات یا کینه و نفرت قرار می گیرند و قسمت مربوطه را سخت سرخ و تیره می کند با چشم دیده و بر عکس ثابت کرده اند که نومیدی و سر افکندگی اسید معده را کم و حرکات معدی روده ای را کاسته و قسمت هایی از دستگاه گوارش را رنگ پریده و کم خون می نمایید.

حقیقتا آنکه توانست غذا را به نام خدا شروع و به شکر خدا به پایان رساند طعامش شفا دهنده اوست ، طیب است و با هضم و جذب طبیعی او را تغذیه و مشروب می سازد ولی آنکه ! مثلاً با برداشت قسمتی از مال یتیم سفره ای انداخت و بر آن نشست با تحریک شدید مرکز عاطفی هیپوتالاموس علاوه بر این که متابولیسم مهمولی مواد غذایی را به هم زده دگرگون می سازد از راه تغییر هورمون های غدد مترشحه داخلی و به علت تحریک اعصاب نباتی آن چنان غذایش در معده و روده جای می گیرد که گویا پست ترین انرژی

ص : 63

ها (آتش) در محل خود جای گرفته است (1) ان الذین یا کلون اموال الیتامی ظلما انما یا کلون فی بطونهم ناراو سیصلون سعیرا (سوره النساء) آنانکه اموال یتیمان را به ستمگری می خورند در حقیقت آنها در شکم خود آتش جهنم فرو می برند و به زودی به دوزخ در آتش فروزان خواهند افتاد.

تازه ای نیست

آنکه معده اش معیوب یا روده اش مؤف یا کبدش مبتلاست و بالاخره کسی که عضوی از بدنش دگرگون شده است هضم و جذبش بلاشک عادی و معمولی نیست.

همانگونه که نا هنجاری جسمانی اثر انکار ناپذیری بر گوارش غذا دارد دگرگونیهایی روانی و عصبی هم بدون تردید موجب تغییراتی در هضم و جذب و دفع می گردند.

آن چه را در فوق گفتیم مطلب تازه ای نبود زیرا خودمان دیده بودیم هنگام اندوه و غم راه گلویمان گرفته و اشتهایی نداریم یا در پشت اطاق امتحان (ژوری) همینکه نوبتمان می رسد دهانمان خشک می شود یا زمانی که به وحشت و اضطراب شدیدی دچار می شویم لینت مزاج یا اسهال پیش می آید اینها مطالب تازه ای نیست جز آنکه چگونگی و مکانیسم پیدایش دگرگونیهای گوارشی را در برابر افراط و تفریط های روانی و عصبی بیان نمودیم.

1- خوشمزگی است که بگوییم خدا آتش را که پست ترین انرژیهاست برای عذاب دادن گناهکاران انتخاب فرموده تا در عین حال توهین و تحقیری بوده باشد.
ص : 64

چه بسیارند مراجعین بیماری که اظهار می دارند : آقای دکتر ما هیچ کسالتی نداشتیم حرص کردیم ، لرزیدیم ، عصبانی شدیم و افتادیم و مریض شدیم ! و غالبشان تا حدودی درست تشخیص داده اند !

پاک دینی چیست ؟

تا اینجا که دانستیم که حرص و کینه - یاس و نومیدی و بسیاری از زشتیها و پلیدیها بلکه آلودگیها چگونه بر غدد بزاقی ، ترشحات هاضمه ای ، مراکز مغزی و بالاخره بر هضم و جذب غذا اثر ناهنجار گذاشته و آنها را غیر عادی می سازند :

دو نفر غذای کاملا مشابهی را تناول می نمایند اولی مردی است سلیم النفس که صبح زود بکار حاضر شدن و با خلق اللّه بشفقت و مهربانی رفتار کرده ، سنگ خرید و فروشش یکی است دروغ در گفتار و غش در معامله و تقلب در جنس ندارد ، از بهره کسب قسمتی را به تهیه غذا اختصاص داده و اینک آن را می خورد دیگری مردی است که از راه دزدی و قمار و رسوائیهای دیگری به غذایش می نگرد و فراورده های غذائیش از راه صحیح نبودهو نیست بدون شک هضم و جذب غذا در بدن این دو نفر یکسان نبوده و در دومی غیر عادی و ناسازگار است (هر چند درستی و حقیقت در اولی و دزدی و قمار در دومی جزو عادت و سرشت آنان شده باشد که خواهیم گفت).

نوعی از سازگاری غذا را که تکوینی بود شرح دادیم که غذا از لحاظ ترکیب عناصر و مواد آنچنان بخوبی در برابر غدد و ترشحات و دستگاه هاضمه قرار می گیرد که حاصلش بخورد بدن

ص : 65

می رود و هیچگونه مسمومیت و عارضه ای بجای نگذاشته و از هر لحاظ موجبات شادابی و طول عمر را فراهم می سازد.

اینک به شرح نوعی دیگر از سازگاری که تشریعی است می پردازیم که غذا آن چنان در برابر اعصابی متعادل و روانی آرام قرار می گیرد که باز هماهنگ با غذای سازگار تکوینی مسرت بخش و عمر دراز کن است.

غذائیکه پاک تکوینی است و از لحاظ برخورد عناصر غذائی با ساختمان دستگاه هیچگونه انحراف و خلاف قاعده ای نداشته و باصطلاح سازگار است بآن غذای طیب می گفتیم اینک نیز باین علت که سلامت نفس و دوری از غش و تقلب و قمار و تهیه جنس خوب و مهربانی به مشتریان از مقررات دینی است غذائی را پاک دینی می گوئیم که از لحاظ برخورد غذا با دستگاه گوارش هیچگونه ناهماهنگی بین دستگاه اعصاب و گوارش مشاهده نشود و باصطلاح غذائی باشد سازگار که بآن غذای حلال خواهیم گفت و بدینقرار غذای طیب - سازگار و پاک تکوینی است و غذای حلال - سازگار و پاک دینی بحساب بوده و بر عکس آنها (خبیث و ناسازگار و ناپاک تکوینی) - (حرام و ناسازگاز و ناپاک دینی).

اثر بیشتر حلال

دامنه اثر غذائی حلال بیشتر از غذای طیب است بدین معنی که طعامهای پاک تکوینی سر و کارشان با هضم و جذب غذاست و اگر خبیث باشند فقط موجب ابتلائات جسمی می شوند در صورتی که خوارکهای حرام علاوه بر آنکه در بدن دگرگونیهائی

ص : 66

ایجاد می نمایند سلامت محیط و امنیت اجتماعی را نیز تغییر می دهند و لازم بشرح و بسط نیست که غذای تهیه شده از بهره های ربا و قمار و تقلب و تزویر و ... چگونه دگرگونساز اجتماعند.

غذای خبیث وارد دستگاه گوارش می شود اسهالی پیش می آید ، مسمومیتی ایجاد می کند ، هضم و جذب نشده دفع می گردد وقس علیهذا و درمان آن نیز بدون دغدغه انجام گرفته و سهل است و اگر تکرار نشود اثری بجای نخواهد گذاشت یا کمتر در ایجاد عارضه مؤثر خواهند بود. اما غذای حرام علاوه بر آن که در بدن غیر متعادل و مضطربی وارد شده و هضم وجذبش خوب انجام نمی گیرد چون راه تهیه اش درست نیست در احشاء و امعاء اجتماع نیز ابتلائاتی بوجود آورده مردم را نسبت بیکدیگر بدبین ساخته کسی را بکسی اعتمادی باقی نخواهد ماند و لذا دامنه اثر غذای حلال و حرام بیشتر از خوراکهای طیب و خبیث است.

حلال با شدت بیشتر

کدام کشوری توفیق یاقت و چه قانونی موفق گردید که مردم را بپذیرفتن آداب و سنن - در خلوت و جلوت - چنان بدارد که اسلام توانست ؟ همیشه افراد مردود و ضعیف در برابر مقررات فراوان بودند و هنوز بدشواری معانی آئین نامه ها درک می شد که بسیاری از مردم تلقینات شیطانی و گاه سروشهای آسمانی را ترجیح می دادند اما اسلام با ندای آسمانی این حلال است و آن حرام ، توانست همه اختلالات ناشی از گناهان و آلودگیها را بر طرف

ص : 67

ساخته و همه را برای اجرای مقررات لازم زندگی گوش بفرمان و مطیع سازد.

برای ایکفرد مسلمان کافی بود توحید و نبوت و معاد را بپذیرد و همینکه به نبوت و رسالت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم ایمان آورد قلاده ای بگردن انداخته در کارهای دیگر بخاطر اینکه محمد را بدو صفت متمایز شناخته است بهر راهی کشانده می شود برود ، محمد از جانب خداست. یعنی از جمله سجایای اخلاقی ایشان ایندو شاخص اند که ایشان خیر خواه اجتماع بوده و راست می گویند. چقدر خوب است آدمی راهنما و مشاور داشته باشد شناخته شده براستگوئی و خیرخواهی که دانشمند هم باشد آیا اگر شما چنین شخصی را سراغ داشتید حاضر نیستید ازاو فرمانبرداری کنید ؟ اگر جوابتان مثبت است معنی تقلید را نیز در برابر علم مجتهدین دانسته اید (قلاده ای بگردن انداختن و بدنبال مرد خدائی با علم و تقوی براه افتادن یعنی تقلید) مسلمین برای نبوت تحقیق را فراموش نکرده ولی پس از اطلاع به حقیقت موشوع که شخص منظور راستگو و خیرخواه و از جانب خداست قلاده بگردن انداخته بدون چون و چرا براهی که نشان داده شده می روند کما آنکه در مورد غذا باو گفته اند مشروبات الکلی حرام است نمی خورد ، مال یتیم تصرف کردن حرام است دوری می کند.

غذای حسن کدام است

... و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث (اعراف بر آنان هر طعام پاکیزه و مطبوع را حلال و هر پلید را منفور و

ص : 68

حرام می گرداند - این ایه به تنهائی برای قبول اینکه حلال در برابر حرام و طیب با خبیث متضادند کافیست.

آیات چندی نیز در قرآن است که نشان می دهد کلمات حسن و سوء اضدادند : ما اصابک من حسنه فمن اللّه و ما اصابک من سئیه فمن نفسک - هر چه از انواع نیکوئی بتو رسد از جانب خداست و هر بدی رسد از نفس تست (سوره النسا).

ان الحسنات یذهبن السئیات - خوبی و نکوکاریها ، زشتی و بدکاریها را نابود می سازد (سوره هود).

ان احسنتم احسنتم لا نفسکم و ان اساتم فلها - اگر نیکی و احسان کردید بخود کردید و اگر بدی و ستم کردید باز بخود کردید (سوره اسری).

من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزی الامثلها - هر کس کار نیکو کند او را ده برابر آن خواهد بود و هر کس کار زشت کند جز بقدر آن کار زشت مجازات نشود. و آیات دیگری که هم دو کلمه حسن و سوء را در برابر یکدیگر قرار داده اند.

طیب گره گشای عقده هائی بود که خبائث می توانست آن را بوجود آورد و حلال جای حرام را پر کرده نمی گذاشت آلودگیها جای شایستگیها را بگیرند. اما حسن بمعنای وسیع و آزاد قرآن طیب و حلالی است که خبائث و محرمات را نیز از بین می برد (ان الحسنات یذهبن السیئات).

گفتیم کلمات آمنوا و عملوا الصالحات با کلمات حلال و طیب مترادفند و بهمین مقیاس که اهل ایمان با حلال سر و کار

ص : 69

دارند و آن ها هم که کارشان بعلم و شایستگی انجام می پذیرد طیب را انتخاب می کنند پیامبران الهی و صدیقین و شهدا و صالحین نیز علاوه بر اینکه مراقبت از طیب و حلال می کنند خود چراغی برای روشن ساختن اجتماع و راهنمائی مردم بسوی حلال و طیب و بالاخره حسن اولئک رفیقا هستند ... ، النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا (سوره النساء) از این قرار غذای حسن هم آن است که نه تنها مانند طیب مسمومیتی و ناسازگارئی ایجاد نمی کند و یا مانند حرام وسائل انحطاط و خرابی بدن و اجتماع را فراهم نمی سازد بلکه ان الحسنات یذهبن السیئات بوده اگر مسمومیتی هم هست برطرف می کند و اگر انحطاطی هم تصور می رود ممانعت می نماید و شاید علت این که پروردگار در قرآن و انبتها نباتا حسنا (آل عمران) یا رزقا حسنا (سوره نحل) به گیاه و انگور نسبت حسن داده است تأیید مطلب قبلی ما باشد که گفتیم مواد کلرفیل دار و سبزی در بدن مسمومیت های ایجاد شده را رد می کند و همانگونه که نبی گراممی فرمود سبزیجات مطرده شیاطین و دور کننده میکربهاست بوده باشد و بهمین نحو اانگور رزق حسنی است زیرا دارنده مقداری مواد قندی ساده و سهل الهضم و برطرف کننده مسمومست هاست که بعد رد جلد مربوط به غذاهای قرآنی شرح خواهیم داد پس غذای حسن غذای طیب و حلالی است که آلودگیها و پلیدیهای ایجاد شده را برطرف می سازد.

در انجام اعمال و امور نیز همینگونه است یکجا پروردگار می فرماید گرامی ترین شما کسی است که از بدیها و زشتیها بیشتر

ص : 70

خود را حفظ کند (ان اکرمکم عند اللّه اتقیکم) ولی در درجات بالاتر کلمه احسان و حسن را آورده می فرماید :

ان اللّه مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون (النحل) نه تنها کسی نزد خدا گرامی است که تقوی دارد بلکه خدا با کسی است که علاوه بر دوری از گناه محسن و نیکوکار می باشد.

رزق و روزی شهیدان

تضاد کلماتی حسن و سوء در مورد کسانی که در راه خدا شهید از دنیا رفته اند در آن آیاتی که سیئات آنها پوشانده شده و روزیشان رزق حسن انتخاب می شود بچشم می خورد.

فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لاکفرن عنهم سیئاتهم و ... (آل عمران) پس آنانکه از وطن خود هجرت نمودند و از دیار خویش بیرون شدند و در راه خدا رنج کشیدند و جهاد کرده و کشته شدند همانا بدیهای آنان را (در پرده لطف خود) بپوشانیم.

والذین هاجروا فی سبیل اللّه ثم قتلوا او ماتوا لیرزقنهم اللّه رزقا حسنا و ان اللّه لهو خیر الرازقین (حج) و آنانکه در راه رضای خدا از وطن خود هجرت گزیده و در این راه کشته شدند یا مرگشان فرا رسید البته خدا رزق و روزی نیکوئی (در بهشت ابد) نصیبشان می گرداند که همانا خدا بهترین روزی دهندگان است.

هنوز یکی دو برگ از آن نگذشته که گفتیم پیامبران و شهدا

ص : 71

و صالحین و صدیقین نیکو رفیقانی هستند (احسن اولئک رفیقا) و اینک می گوئیم از این نیکو رفیقان ، شهدا ، رزق نیکو داشته و این روزی نیکو حتی پس از مرگ نیز بهره آنان بوده و ادامه خواهد داشت و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون (آل عمران) البته نپندارید که شهیدان راه حق مردند بلکه زنده بحیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعم خواهند بود. و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اللّه اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون (بقره) و آن کسی را که در راه خدا کشته شده مرده نپندارید بلکه او زنده ابدی است و لیکن همه شما این حقیقت را نخواهید یافت.

ولی چگونه پس از مرگ بآنان روزی داده می شود جای بحث است آیا هزینه هائی که برای بزرگداشت آنان صرف می شود بحساب روزیشان است یا آهنگ منظم کائنات چنین می باشد که با شهدا یعنی با کسانی که انرژیهای پر ارزش و ثمر بخش خود را ناگهان و دفعتا برای پایدار ماندن نظم آفرینش های تشریعی و تکوینی رها می سازند همانند زندگان عمل و رفتار می نماید.

با توجه باینکه کلمه یرزقون در ضی کلمه احیا آورده شده و در این جهان نیز ادامه حیات و اححیا بدون رزق و روزی میسر نیست می توان گفت شهیدان راه خدا بر حسب مقیاس و اندازه قدرت انرژی رها شده ای که دارند در عالم برزخ در حالی که زنده اند روزی داده می شوند و حتی بر احوال زندگان نیز واقعند و در درجات بالاتر که انرژیهای خارق العاده را شده ای دارند وسعت دامنه حیات و رزق و روزیشان این جهان را نیز فرا می گیرد

ص : 72

بصورتهای گوناگون روضه خوانی - حسینیه سازی - موقوفات و هزینه های بیشمار دیگر.

نتیجه آن که : رزق حسن بچند چیز در این جهان اطلاق شده از جمله انگور و برای عالم برزخ نیز روزی شهیدان از رزق حسن معین کرده اند و از این قرار می توان گفت :

(1) آن قدر رزق حسن در تقسیمات غذائی اسلامی مقامش بالاست که برای شهدا آن هم در نزدیکی بهشت (برزخ منظور داشته شده است.

(2) اگر گفته شد برای کسی از عالم دیگر غذائی آورده شد بدین دلیل که وانبتها نباتا حسنا نیز در قرآن است و همین امر ار می رساند نباید آنرا بزودی انکار کرد :

باز هم تقسیم بندی مواد غذائی

با شناخت حلال و طیب و حسن - اضداد آنها حرام و خبیث و سوء شناخته می شوند.

همان گونه که پروردگار اشاره فرموده بل نحن محرومون (واقعه) یعنی ممنوعون لذا ممنوع بودن و حرام تلقی کردن قلمرو وسیعی داشته و بتمام شئون زندگانی کشانده می شود.

ممنوع بودن استفاده عضوی - و حرمنا علیه المراضع (قصص) و ما شیر هر دایه ای را بر او حرام کردیم.

ممنوعیت زمانی - فانها محرمه علیهم اربعین سنه (مائده) پس شهر را بر آنان حرام کرده چهل سال.

ممنوع از مکان و هو محرم علیکم اخراجهم (بقره)

ص : 73

اخراج کردن آنان (چه رسد بقتل) محققا بر شما حرام کرده شده است و ... بنابراین در مورد غذا نیز نوعی از ممنوعیت هاست که چون ناچار باید برای ادامه حیات و زنده ماندن غذا خورد ممنوعیت از غذا یعنی حلال خوردن ، و حرمت یعنی تحرکی برای بدنبال حلال رفتن.

خبیث نیز با توجه باینکه پروردگار می فرماید لا یستوی الخبیث و الطیب (مائده) و این دو کلمه را در برابر یکدیگر قرار داده و دامنه خباثت تا پیرامون اعتقادیات و کلمات و اعمال بدست اندازی تهدید و کشانده می شود یکنوع فساد و انحطاطی است که برای غذای خبیث می توان چنین تعریف کرد : آن است که با بدن روی موافقتی نشان نخواهد داد.

غذای سوء با خبیث و حرام همان تفاوت را دارد که حسن با طیب و حلال داشت سعنی بهمان نسبت که حسن انتهای خوبیهاست و در مورد شهدا بآن متذکر گریده اند سوء نیز شدت بدیهاست و باید آفتی شناخته شود که فقط دامنگیر بدترین مردم می گردد و بطور کلی غذای سوء آن است که : حد فاصلی بین بدن و ادامه حیات بوجود می آورد کما آنکه غذای حسن ادامه حیات را حتی برای شهدا تأیید و تضمین می کرد و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون (گفته شد).

با همین مختصر توضیح به تقسیم بندی مواد غذائی در قرآن توجه می شود که چگونه با منظور داشتن اوضاع و احوال بدن و آنچه متعلق ببدن و محیط اطرافش است مواد غذائی را ب ه غذاهای حلال و طیب و حسن تقسیم کرده اند و حال آنکه در هیچ یک

ص : 74

از تقسیمات عصر حاضر به نفسانیات توجهی نشده است و قبول می فرمائید پذیرش گوشت و پوست و استخوان در تقسیم بندی و فراموش کردن روابط بین آنها و محیط برای هیچگونه تقسیم بندی قابل پذیرش نیست مگر آن که بخواهند مواد غذائی را در خارج بر حسب شواهد آزمایشگاهی بدون توجه به اعضای بدن و اعمال آن تقسیم بندی نمایند.

البته در قرآن به انواع دیگر غذاها - رزق کریم - طعام ذاغصه - طعام فی یوم ذی مسغبه و ... اشاره شده که بیشتر مربوط به دنیای فناناپذیر و سرای دیگر است.

طعام ازکی

جواهر فروشان را دیده اید که لعل و زمرد و الماس و برلیان و هر گوهری که دارند و یا هر جوهری که می توانند همه را در پشت شیشه ها در انظار می گذارند تا بازاریابی شود ، مشتریان ببینند و هوس کنند و معامله ای صورت گیرد. گویا قرآن انتظار دارد برای اطعمه و اشربه آن چنان کنند که درباره جواهرات می کنند بلکه غذا را که ادامه دهنده حسات است مهمتر و گران بهاتر از هر گوهری محفوط و منظور بدارند.

در جلد دوم گفتیم : اصحاب کهف از خواب بیدار شدند احساس گرسنگی کردند قرار بر این شد یکی بشهر برود تا غذائی تهیه کرده بغار بیاورد. داوطلبی پیدا شد او را آن چنان سفارش کردند که پروردگار بعلت اهمیت توصیه آنرا در قرآنش آورده است.

ص : 75

مرد انتخاب شده را گفتند : فلینظر ایها ازکی طعاما فلیاتکم برزق منه (کهف)

فلینظر در این جمله ما را بیاد بحثی می اندازد که درباره فلینظر الانسان الی طعامه کردیم و با توجه بهمین کلمه نظر است که گفتیم غذاها را باید مانند جواهرات در انظار و معرض دید مردم برای قضاوت گذاشت ولی کنار دکان برای مشتری چه قضاوتی باید انجام گیرد آیا باز نظر کردم همان رؤیت علمی است و یکنفر استاد شیمی یا بیولژی باید برای خرید غذا ببازار برود ؟ خیر ! قرآن بدنبال کلمه نظر جمله ای آورده که هم پاسخ است و هم اعجاز ! می فرماید ایها ازکی که این مفهوم و مصداق نظافت تمام دکانهائی است که باید در یک شهر اسلامی دیده شود. ملاحظه بفرمائید کلمه ازکی آورده شده نه زکی بدین معنی که اغذیه دکانهای مسلمین همه زکی و نظیف است ولی مردی از اصحاب کهف که قرآن برای آوردن غذا انتخابش می کند انتظار دارد ازکایش و پاکیزه ترینش را انتخاب کند. بعلاوه با مشاهده اینکه قرآن بدنبال طعام یا رزق دو کلمه حلال و طیب را آورده ، ذکر کلمه ازکی در کنار طعام مورد خرید ، اعجازی است که نشان می دهد خریدار لازم نیست چون مجتهدی در حرام یا حلال یودن کالا تحقیق نماید یا مانند استاد غذا شناس در طیب بودنش بررسی بعمل آورد و پس از آزمایشات لازمه آنرا خریداری نماید بلکه کافیست در پاکیزگی و پاکی غذا نظر داشته و دقت بعمل آید و برای خوردن آماده گردد (زیرا ممکن نیست خریدار همه گونه تخصصی داشته باشد) و در غیر این صورت گوش بفرمان

ص : 76

دستور «اتقوا اطعمه السوقیه» بوده از خوردن هر چیز آلوده شده ای اجتناب نماید. بنابراین صرفنظر از اینکه غذاهای اسلامی حلال و طیب و یا حسن است در پاکیزه نگهداشتن آن نیز کمال مراعات بعمل می آید (1)

غذای سائغ

کلمات دیگری نیز در تعریف از غذا در قرآن دیده می شود که بدنبال غذای مربوطه ذکر شده است مانند کلمات خالص و سائغ در آنجا که بقدرت الهی اشاره می فرماید از بین دو چیز پلید (سرگین و خون) شیری خالص و سائغ بیرون آورده بشما می نوشانیم و ان لکم فی الانعام لعبره نسقیکم مما فی بطونه من بین فرث و دم لبنا خالصا سائغا للشاربین (النحل).

و البته برای شنا هوشمندان ملاحظه حال چارپایان (شتر و گاو و گوسفند) همه عبرت و حکمت است که ما از میان (دو جسم ناپاک) سرگین و خون شما را شیر پاک می نوشانیم که در طبع همه نوشندگان گواراست.

چون خاالص و سائغ از صفات مربوط به شیراند و بزودی

1- قدیم دایره احتساب بود که تقریبا امر بمعروف و نهی از منکر با او بود و از جمله چیزهائی که در کتاب آنها می بینیم که درباره مسئولیت محتسب نوشته شده اینکه مثلا محتسب باید مراقب باشد لبنیات فروش روی شیر و ماست را بپوشد که مگس و حشرات روی آنها ننشسته و کثیف و آلوده نشود کتاب گفتار ماه صفحه 84.
ص : 77

از شیر بعنوان غذائی که نامشان در قرآن آورده شده بحث خواهد شد در آنجا به تفصیل از آنها خواهیم گفت.

آیا همه را پذیرفته ایم

بدن شک خوانندگان در همین یکی دو صفحه آخر متوجه شدند که از جمله اظهار نظرهای غذاشناسان موارد زیر می باشد :

(1) مواد غذائی را تقسیم نمودند بر حسب تقسیم بندی شیمیائی - تقسیم بندی بر اساس مبدء تولید و تقسیم خاصیتی غذا.

(2) خواص مواد غذائی را متذکر شدند که عبارتست از : خاصیت های پلاستیکی - انرژتیک - فیزیکو شیمیک - کاتالیک - ویتامینی - پیشگیری و درمانی و غیره.

(3) و غذا را تعریف کردند طبق اظهار نظر آقایان میلن ادوارد - کلودبرنارد - ووا - سابلیر - شارل ریشه. ولی آیا توجه فرمودند که وقتی نظر اسلام را در هر سه مورد آوردیم چنین بود : (1) مواد غذائی تقسیم می شود بر حسب اینکه سلول زنده غذائی به سلولهای زنده بدن برسد یا سلولهای غیر زنده و بعد تقسیمات دیگر شروع می شود.

(2) از جمله خواص مواد غذائی بنظر اسلام خاصیت تغییر پذیری آن است.

(3) تعریف غذا بنظر اسلام چنین می باشد : عبارت است از موادی که شناسائی آنها ادامه حیات را میسر می سازد. ضمنا ملاحظه فرمودید بدون اینکه علم روز تأثیری نموده باشد نظر و دستور اسلام را که گاهی حتی مخالف نظریه های

ص : 78

دیگران است آورده ایم.

در جمله های قبلی نیز اگر دقت فرمود باشید از اینگونه موارد بچشم می خورد که علم روز چیزی گفته است و ما از اسلام چیزی دیگر آورده ایم.

نتیجه آنکه : علت یا حکمت و حقیقت بسیاری از مطالب اسلامی تا چند سال قبل معین نبود هم اکنون معلوم شده و بهمین مقیاس بسیاری از آن مطالب نیز در آینده بموازات پیشرفت علم معلوم خواهد شد لذا ما سعی می کنیم نظریه های اسلامی را هر چند احتمال ایراد و اشکالی دارد بیاوریم زیرا این حقیقت در جریان است که چه بسا نویسنده در آوردن آنچه منظور اسلام است اشتباه کرده باشد و در غیر اینصورت نظریه های مسلم اسلامی شیار بردار نیست و با فریاد و فغان داد می زنیم : کو آن کتاب آسمانی که با مسلمیات علمی روز خوانا و رسا باشد.

یک سئوال

با آنکه هنگام تقسیم مواد غذائی به تقسیمات شیمیائی و اساس مبدء و خاصیتی غذا اشاره شده و نظر اسلام دور از آنچه در تقسیم بندی ذکر شده ، می باشد آیا بطور کلی در اسلام به تقسیمات فوق هیچگونه توجهی شده است یا خیر ؟

اسلام در خواص غذاها مطالبی دارد که خودبخود بصورت نوعی تقسیم بندی برای خوانندگان جلوه خواهد نمود. همینطور در تقسیم بندی بر اساس مبدء تولید نیز همه جا برای نشان دادن قدرت خلاقه الهی مبدء پیدایش آنرا متذکر گردیده و این مبدء را

ص : 79

نسل مبدء دیگر دانسته و بالاخره آنرا به مبدء اولیه که دست قدرت خالق و صانع است می رساند و در ضمن خواندن دوره این کتابها تقریبا بهمه آنها آشنائی بعمل خواهد آمد ولی بطور دربست و یکجا نیز باینگونه مطالب برمی خوریم که یکی از آنهاست تقسیم بندی مواد غذائی بر اساس مبدء تولید که حضرت صادق بآن اشاره فرموده است (1) عن جعفر بن محمد علیهماالسلام انه ذکر مایحل اکله و مایحرم بقول مجمل فقال اماما یحل للانسان اکله مما اخرجت الارض فثلاثه صنوف من الاغذیه صنف منها جمیع صنوف الحب کله کالحنطه و الارزو القطینه و غیرها والثانی صنوف الثمار کلها و الثالث صنوف البقول و النبات فکل شی من هذه الاشیاء فیه غذاء للانسان و منفعه و قوه فحلال اکله و ما کان منها فیه المضره فحرام اکله الا فی حال التداوی به و اما... حضرت ضمن اشاره بدو تقسیم بزرگ غذائی «حلال و حرام» مختصرا بشرح اغذیه حلال شده بر انسان پرداخته باز آنها را بدو دسته بزرگ تقسیم می نمایند آنها که از زمین روئیده و خارج می شود و آنها که از حیوانات حدا و فراهم می گردد. بعد آنها را که از زمین خارج می شود به سه دسته (همانند کتب غذائی) تقسیم می نماید : حبوبات و غلات - میوه جات - سبزیجات و نباتات و ...

1- مجدد یادآور می شود که اخبار و احادیث مربوط به غذا از کتابهای 14 بحار مجلسیب - وسائل الشیعه - مستدرک قسمت مربوط به اطعمه و اشربه بوده کما آنکه هم اکنون از کتاب مستدرک خبر فوق نقل شد و آنچه خارج از این سه جلد بود آدرس داده می شود.
ص : 80

اینگونه تکمیل می شود

ممکن است غذائی بدست آورد حلال ، طیب ، حسن ولی با عدم تعادل در کنارش نشست و بخوردن مشغول شد و اثرات نیکوی هضمی و جذبی را که از غذای بدست آورده انتظار می رود معکوس و رنج آور دید.

به هضم و جذب ناهنجار غذائی که بستم بدست آمده و با ناراحت خورده می شود قبلا اشاره شد ولی ممکن است غذای بدست آمده هیچ عیب و اشکالی نداشته و به ستم تهیه نشده باشد ولی زمان سفره و تناول برای یک پیش آمد حتی کوچک عصبانیت و کینه توزی سبب گردد هر گونه عیب و اشکال و عوارضی بوجود آورد اینجاست که ما در برابر این مطلب علمی یکهزار و چهار صد ساله سر تعظیم فرود می آوریم که می فرماید : فکلوا مما رزقکم اللّه حلالا طیبا و اشکروا نعمت اللّه ان کنتم ایاه تعبدون - و از آنچه خدا روزی حلال و طیب قرار داده تناول کنید و شکر نعمتش بجای آرید اگر حقیقتا خدا را می پرستید (نحل 113) ملاحظه فرمائید چگونه در چهارده قرن قبل به نوعی احتیاج آدمی در برابر بهترین غذا اشاره می شود غذائی که خود می فرماید طیب باشد و حلال ولی برای تکمیل آن دستور می دهد خورنده غذا بهترین خورنده ها باشد - یعنی خدا می خواهد بهترین غذا در برابر بهترین خورندگان قرار گیرد غذای حلال طیب برای اشخاص شاکر و خدا پرست. (در جای خود باثر نیرومند تلقین بخود که شکر هنگام تغذیه نوعی از آن است اشاره خواهیم کرد ، و در جلد قبل

ص : 81

نیز به نحوه شکر گزاری در آداب سفره انداختن اسلامی مطالبی آوردیم).

برای آزمایش و بدست آوردن یک زندگی نو بر اساس بهتر کردن تغذیه ، همین دستور بظاهر کوچک قدیم را بکار برید و چاشنی غذای خود را با سپاس و یاد از نعمت هائیکه از آنها برخوردارید بپایان رسانید تا هرمن های ترشحی متعادل و در نتیجه سلامت و طراوت داشته باشید.

زندگی نو از دستور قدیم

- خیلی ممنونم : مطالبی را از اسلام عنوان کردید که تاکنون گفته نشده است از تعریف غذا - تعریف تغذیه - تقسیم بندی غذا در اسلام و ... ولی دو اشکال بنظرم رسید یکی که دیگران کردهاند و مایل برفع آنم و دیگری که اشکال خودم است ولی از خودم است و خارج از موضوع نمی باشد :

اشکال اول : چند تن از دانشجویان همکلاسم بکرات بمن گفتند : پیامبری نوعی از نبوغ است و پیامبران نابغه ای می باشند که در علم الاجتماع و مردمشناسی رشد خارق العاده و نبوغ کلی سرشاری داشته اند.

اشکال دوم : آیا هنگام نزول قرآن وضع تغذیه کشورهای مترقی و نیرومند چگونه بوده است زیرا با اطلاع باین قسمت بخوبی می توان فهمید اگر به جهش فوق العاده اسلام در امر غذا و تغذیه وقوف یابیم در این مورد نیز مانند بسیاری از موارد دیگر دلیلی بر آسمانی بودن اسلام و ارتباطش با وحی خواهیم داشت

ص : 82

و در غیر اینصورت اگر چنین مسائل در آن زمان نیز مطرح بوده و دانشمندان غذا شناس چندی آنها را می دانسته اند جمع و جور کردنش بوسیله قرآن - آورنده قرآن را در نبوغ سرشارش بهترین دلیل خواهد بود ، و ارتباطش را با وحی باید از راه دیگر اثبات کرد.

مسافر جواب می دهد : اشکال اول شما را که خارج ا زموضوع است می توان بعنوان غذای روح و رفع خستگی ؟آورد ولی باید توجه داشت که مقایسه پیامبران و نوابغ هر چند برای بازشناختن آنها از یکدیگر باشد خشم بعضی از مقدسین را بحق تیز خواهد کرد و ما از مقایسه اجباری قبلا معذرت می خواهیم. اما اشکال دوم شما بسیار وارد و بجا و خوب بود زیرا بطرزی جالب می توان چگونگی غذا و تغذیه زمان نزول قرآن را تشریح کرد و قضاوت آنرا بشما واگذار نمود. قبلا بشما اطمینان می دهم علاوه بر این که در این مقایسه بارتباط نبی گرامیبا وحی مطمئن خواهید شد اشکال اولتان نیز با پاسخ این قسمت رفع و حل شده خواهید دانست که نوابغ انسانهائی هستند چهره کرده و پییامباران انسانهائی بر فراز انسانها.

فرق پیامبر و نابغه

هر چند تاریخ اکثر اختراعات و پژوهشها به نهضت علمی دو قرن اخیر محدود می شود یعنی در زمان مذکور دانش مادی و فرهنگ حسی در حد اعتلا و نهضت بوده است ولی در میان صفحات قبل از این دویست سال هم بنام کسانی بر م یخوریم که بدون

ص : 83

ابزار و آلات ، در دانش مادی مطالب ارزنده ای داشته اند و با آنکه آزمایشگاهی در اختیارشان نبوده است پژوهشهای بسیاری در این زمینه بنام آنها در کتابها ثبت و ضبط گردیده است.

راههای درک حقیقت راه حسی است و راه عقلی و راه ماوراء حسی و عقلی که جنبه تجربی بوسیله حواس و عقلانی بواسطه اندیشه منطقی و ریاضی و جلوه های ماوراء حسی با اشراق و الهام شناخته می شوند و کسانی که از مراحل مذکور برخوردار شوند بمراتب نبوغ یا فیلسوفی یا رهبری یا پیامبری می رسند.

هم اکنون می گویم پیامبر و نابغه چه فرق هائی دارند و یقین دارم هیچ کس نمی تواند منکر همه اش شود و لذا پذیرفتن یکی از آنها کافیست که هر پیامبر چنین شناخته شود : انسانی بر فراز انسانها و فرستاده شده از جانب خدا.

1 - نوابغ ادعای اکتشاف ، دانشمندی ، فیلسوفی ، صنعتگری و ... را دارند ، پیامبر ادعای راهنمائی و هادی بودن.

2 - نوابغ کمتر اتفاق می افتد بدیها و خوبیها را صریحا و از روی اعتقاد واقع یدسته بندی نمایند ولی پیامبران در این کار سخت و محکمند.

3 - نوابغ بدون هدف چهره می کنند و بعد برای بهتر شناساندن چهره خود تلاش می نمایند پیامبران هدف معینی دارند خواه معروفیتی باشد یا نباشد.

4 - دانشمند مقدمات چیده بعد وارد موضوع کلی و کلاسیک می شود و انبیاء بر عکس اول مطلب کلی را که دعوت به توحید است کفته مقارنات و ... را بعد تذکر می دهند.

ص : 84

5 - نوابغ یک روش و منطق و سطح معین بکار می برند و در مغازه خود بیش از یک متاع و یک جنس ندارند مشتریهای آنها هم فقط یک طبقه اند که معین و مشخصند و آشنا بزبان نوابغو حرف آنها را خوب می فهمند و باصطلاحاتی که می آورند آشنائی دارند ولی پیامبران چنین نیستند.

6 - هر پیامبری مصدق پیامبر قبلی و مشیر نبی بعدی است (باستثنای حضرت محمد که فقط مصدق قبلی ها بود) ولی نوابغ نسبت بقبلی ها ، ایراد و اشکال دارند و راجع به بعدیها خاموش یا اشتباه کارند.

7 - نوابغ دستیار و معاون دارند و پیامبران مروج و مبلغ.

8 - نبوت از حکومت های علت و معلول و قیاس و ... پیروی نمی کند ولی نوابغ می کنند.

9 - نوابغ زنک تفریح ، استراحت ، زمان تعطیل خواب یا برنامه های دیگری که خود مفید دانند با واسطه زمانی و مکانی منظور می دارند ولی پیامبران زمان و مکان را تابع و هدفشان برگزیده و برنامه های دیگر را برای این می خواهند که سالم بمانند تا بتوانند بهتر در راه هدف خود بکوشند.

10 - نوابغ فعالیت عقلانی متکی بر تجربه دارند متناسب با زمان و شایسته با دولت وقت و پیامبران فعالیتشان متکی بر تجربه نبوده آسمانی و بدون توجه بدولت وقت است.

11 - دانشمند در میان دانشمندانی زندگی کرده است و حال آنکه پیامبر چنین نیست.

12 - دانشمندان چه بسا در برابر عشق ، مقام ، مدعی

ص : 85

شاگرد یا ... از رای و عقیده خود کاسته اند ولی پیامبر چنین نیست.

13 - چه کسی بهتر از همه سخن فیلسوف را فهمیده است شاگردی که محضرش را درک کرده و اول محصل بوده است و هر چه از زمان فیلسوف دورتر باشند فهم کلکات استاد سخت تر شده ایراد بیشتری بر آن وارد آمده است هر چند ممکن است بتدریج دانشی بآن افزوده و تکمیل گردد ولی بر کلمات پیامبران چیزی افزوده نمی شود مگر آنکه تحریف گردد و چه بسا با گذشت زمان کلمات الهی اعجاز علمی خاص خود را بهتر نمایان سازد. روایتی است بدین مضمون : چند نفری سوره توحید را تفسیر می کردند نبی گرامی وارد شده فرمودند این سوره و ده آیه اول سوره حدید را بگذارید مردم آخرالزمان درباره اش سخنوری کنند !

14 - هر نابغه ای گرسنه علم دیگری است ولی پیامبران بآنچه خدا از آموخته شده اند سیرند.

15 - پیامبران می گویند ترساننده و بشارت دهنده اند ولی نوابغ خود را خدمتگزار علم و اجتماع معرفی می نمایند.

16 - نوابغ مردم را می خواهند که با یکدیگر هماهنگی کنند و مترقی تر که با قانون روز سازگار باشند ولی انبیاء نظم و آهنگ آفرینش را نیز منظور می دارند (چند نوبت گفته شد که در قرآن به هماهنگی عده ای از مردم باجماد و نبات و حیوان توصیه شده است).

17 - نوابغ از آن لحظه که چهره ای نمودند به دانشگاه یا آکادمی یا مؤسسه تحقیقاتی یا صنعتی یا ... دعوت می شوند ولی

ص : 86

پیامبران از ابتدا دعوت کننده اند.

18 - برای بهتر شدن مردم متخصص در هر رشته لازم است و دخالت نوابغ در همه رشته ها نیست و پیامبران هست.

19 - اصولا اظهار نظر درباره یک موضوع دینی بایست با توجه به چهار اصل و در چارچوبه توحید صورت گیرد که در نزد مسلمانان قرآن (کتاب آسمانی) است و سنت و عقل و اتفاق اهل نظر ولی نزد نوابغ هر چه هست بحث نظری است و عملی و عقل را بیش از همه دخالت می دهند.

20 - دانشمند مکتب دیده و استادی داشته و شاگردانی نیز خواهد داشت ولی پیغمبر نه استاد دارد و نه شاگرد (پیغمبر شاگرد ندارد یعنی ممکن نیست کسی کار او را دنبال کند و او را باستادی بپذیرد ولی طرحش را طرد کند در صورتی که بین سایر استاد و شاگران چنین چیزی پیش می آید).

21 - دانشمندان بندرتبرای اثبات مطالب خود تا پای جان می ایستادند و هرگز دیگری بخاطر مطالب آنان خود را بکشتن نمی داد ولی پیامبران خود و فرزندان و پیروان واقعی شان خود و همه چیزشان را فدا می کردند. (اصل ثبات قدم خود پیامبران است)

22 - نوشتجات تحرییف نشده انبیاء که امروز در انحصار قرآن است همیشه از تفسیرهائی که برایشان نوشته شده و می شود جلوترند یعنی مثلا در هر زمان قرآن را تفسیر کرده اند در زمان بعد که علم و فهم بیشتر شده وقتی قرآن را با آن تفسیر سنجیده اند قرآن را خیلی از تفسیر بالاتر و جلوتر یافته اند. ولی نوشتجات

ص : 87

نوابغ بزودی حک و اصلاح پذیر می گردد.

23 - پیامبران آنقدر زود آوردند که به همان نسبت نوابغ دیر می آورند یعنی شریعتی را بر مبنای توحید که از اول پیامبران اظهار داشتند در پایان همان حقیقی است که نوابغ آن را خواهند یافت.

24 - نوابغ تا کنون در وضع قانون فقط برای تامین عدالت اجتماعی نظر داشته اند و حال آنکه پیامبران ارزش تامین عدالت انفرادی و تامین عدالت اعتقادی را هم پایه تامین عدالت اجتماعی دانسته اند.

25 - پیامبران می خواهند مردم را به مرحله ای برسانند که صفات الهی پایان آنست ولی نوابغ همیشه مایلند آنچه به حساب خلافکاری است طرد شود.

26 - زیبایهایی طبیعت - شگرفیهای ساختمان بدن انسان یا یک گوشه دیگر از کائنات بیشتر مورد مداقه نوابغ قرار گرفته آنها را مجذوب می سازد ولی پیامبران که همه جا را ساخته و پرداخته یکنواختی و یکسانی دست تربیت یک استاد دیده اند سازنده فقط محبوب و مطلوب آنهاست.

27 - نوابغ آن گونه که پیامبران تقسیم شده اند رده بندی نگردیده اند پیامبران (نبی - رسول - اولوالعزم) یا الهام می شده اند یا خواب می دیدند یا با آنها تکلم می شد یا وحی می رسید ولی نوابغ نسبت برشته ای که در آن پیشرفته و نبوغ نشان داده اند مشهورند. (موسیقیدان - استاد ریاضی - شاعر - مخترع و...)

28 - سیر تکاملی نوابغ نسبت به یک موضوع از سیر تکامل

ص : 88

موضوع دیگر می کاهد و پیامبر چنین نیست بدین معنی که ممکن است مدتی فکر نابغه ای متوجه مطلبی باشد ناگهان بهتر از آن توجهش را جلب کند و نابغه را نسبت به موضوع اولی کم توجه سازد.

29 - نوابغ یک کشور کمونیسم را می پسندند و نوابغ جای دیگر سرمایه داری را یعنی عقل آنها در یک چارچوب که اتفاق نظر باشد حکم نمی کنند بلکه یک چوب از جا در رفته است ولی در بین پیامبران یک اتفاق نظر کلی وجود دارد که همه در یک اصل کلی به نام توحید جا دارد.

30 - نابغه عملش دنبال عملش است و پیامبربه دنبال اعتقادش.

31 - پیامبر وسایل اطاعت از دستورات الهی یعنی قانون را فراهم می کند ولی نابغه قانون وضع می کند (پیامبر شارع است و نابغه مقنن).

32 - پیامبر کسانی را تربیت می کند که به فضل پیامبر می بالند و در برابر نوابغ شاگردانی دارند که فضل خود را نیز از یاد نمی برند.

33 - نوابغ کمتر به دنیای بعد از مرگ توجه دارند و پیامبران برعکس.

34 - نابغه کم کم جلوه می کند پیامبر ناگهان.

35 - پیامبران در کودکی آثاری از نبوت دارند ولی نوابغ کن است از لحاظ فهم و درک در طفولیت و حتی تا سنین بالا پیشرفتی نشان ندهند.

36 - برای اینکه مقام نبوت دستخوش اغراض نشود و هر

ص : 89

فردی نواند در هر عصر و مکان ادعا کند به پشتیبانی از سیاست یا دوستان که پیامبر است پروردگار پیامبران را به معجزاتی یعین به اموری مجهز ساخت ه از عهده دیگران انجامش خارج باشد و حال آنکه نوابغ چنین نیستندو خود نیز هرگز ادعای اعجاز نکرده اند یا اگر ادعای نبوت دروغین کرده اند منکر معجزه بوده اند.

37 - پیابران در تمام شئون زندگی انسانی دخالت میکنند ولی نوابغ خیر.

38 - نوابغ با شاگردانی که مطالبشان را خوب توجیه می کنند خوبند و پیامبران با آن ها که بهتر دستورات دین را عمل می نمایند.

39 - نابغه یا جانشین معین نمیکند و اگر تعیین کرد چه بسا صادق نبود و مصداقی نداشت ولی پیامبر حتما بعد از خود را معرفی می نماید.

40 - بزرگترین رنج نوابغ خود به مقصود نرسیدن است و از پیامبران اینکه چرا مردم نمیرسند.

41 - نبوت یک نوع نبوغ فکری اجتماعی نیست که نزد نوابغ دیده می شود و به همین منوال وحی افکار پاک یک نابغه اجتماعی نمی باشد بلکه یک شعور مرموز غیر فکری و مطالب حقه ای است که به وسیله این شعور به دست می آید.

42 - نبوغ نوابغ بدون تلاش و کوشش به دست نیامده و حال آن که پیامبران نبوت را آماده به آنها بخشیده اند : الکساندرها میلتون می گوید مردم گاهی موفقیت مرا در نبوغم

ص : 90

می دانند و حال آنکه چه خود از نبوغم اطلاع دارم در سایه این است که خیلی زحمت می کشم ادیسون گفته است نبوغ یعنی یک درصد الهام گرفتن و 90 درصد عرق ریختن.

از دانیل وبستر است : آن چه شده ام نتیجه زحمت و کارم است.

43 - امروز عقیده بعضی از دانشمندان علم الاجتماع است که : جوانان ما اگر بدانند برای چه ساخته شده اند و استعداد چه کاری را بیشتر از کارهای دیگر دارند و اندیشه اشان اطراف آن همیشه در پرواز باشد امکان نوابغ شدنشان در حد بالاست ولی پیامبرشدن ، خدا می داند چه کسی باید باشد الله یعلم حیث یجعل رسالته.

44 - موضوع دعوت نوابغ با محلی که پیامبران شروع بر رهبری می نمایند متمایز است.

45 - بیشتر نوابغ اجتماعی نیستند یعنی خود را محتاج معاشرت نمی بینند و می دانند معاشر تشان به ضرر کارشان است اما همه پیامبران اجتماعی اند و به همین لحاظ است که از ابتدا اکثر اهل ایمان از طبقات پایین اجتماعند.

46 - نوابغ باید در رشته خود از قبلی ها نبوغ بیشتری نشان دهند و اگر نتواند سعی می کنند خود را بهتر جلوه دهند ولی پیامبران در زمان های مختلف آن که فضیلت بیشتری داشت به نام اولوالعزم معرفی شد و پیامبران در حد فاصل اشکال و ایرادی نکردند.

47 - ممکن است نوابغ را اشخاصی معرفی کرد که دور بین هستند و در این صورت اشیاء نزدیک را نمی بینند یعنی در حالی

ص : 91

که نگاهشان مثلاً متوجه کرات آسمانی است بدرون چاه می افتد و از این قرار هم یک علت اجتماعی نبودن بسیاری از نوابغ را همین دانند که ندانند کارهای غیر تخصصی حتی امور روزمره زندگی را چگونه برگزار نمایند در صورتیکه پیامبران به همه شئون زندگی متوجه اند و به همین لحاظ جنبه اجتماعیشان نیز قوی است و اگر به چاه دومی مینگرید اولی نمی افتاند.

48 - نقل از شوپنهاور در کتاب تاریخ فلسفه تالیف ویل دورانت است که : نبوغ برترین شکل داخلی از «اراده» است و به عقیده ما نبوت «اراده ای» است علمی که از جانب پروردگار «افاضه» میگردد.

49 - در نوابغ اکثرا عقل قویتر از قدرت نفسانی است ولی در پیامبران هر دو در سطحی برفراز آن چه انسان ها دارند بوده و در توازنند.

50 - نوابغ در برابر اسرار ازلی و زیباییهای هنری و حقایق علمی پس از آنکه خود سازنده و به ظهور رساننده شدند واله و حیران می گردند و گاه در برابر نبوغ خود اشک شوق می ریزند و بسا به کار خود عشق می ورزند ولی پیامبران هنوز از دعوت خود بهره برداری نکرده و موفقیت شایانی به دست نیاورده اند یعنی قبل از هر چیز در برابر اسرار ازلی و حقائق الهی زانو زده تعظیم می نمایند.

51 - نوابغ حکم یک کارگاه تولیدی را دارند که مواد اولیه و خام بی ارزش را به فراورده های گرانبها مبدل می سازد مواد اولیه نوابغ اطلاعات از کتب و منابع چندی است که سازمان

ص : 92

فکری آنها را به راه انداخته و با آنها توانسته اند قوای خلاقه خود را نشان دهند ولی پیامبران کارگاه تعمیر و تعدیل کننده ای هستند که جز تعمیر مصنوع و مخلوقی که بر فطرت آفریده شده و خروجشان از جاده حقیقت و فطرت امکان دارد کاری انجام نمی دهند یعنی پیامبران آفریده شدگان را با علم و توجه هماهنگ نظم آفرینش می سازند ولی نوابغ بدون توجه آهنگ تازه ای می نوازند.

52 - درباره نبوغ بحث هایی شده و می شود که درباره نبوت هرگز فکرش به خاطرها نیامده است مثلاً نبوغ را مورد بحث مسائل ارثی و روابط اجتماعی قرار داده و حتی رابطه آنرا با ضعف جسمانی و کوتاهی قد و بیماری صرع و یا... نسبت داده و در باره آن آمارگیری به عمل آمده است در صورتی که برای نبوت چنین بحث هایی نشده است. (کسی نگفته آیا نبوت با قد و وزن رابطه دارد ؟ پیامبری آیا ارثی است ؟ یا...)

53 - بعضی از دانشمندان عقیده دارند کودکانیکه دچار یک نقصیه بزرگ جسمی هستند برای پوشاندن این نقص ، قوای دماغی خود را به حداکثر به کار انداخته و در نتیجه در آن قسمت که تصور می نماید بر نقصشان پرده پوشی تواند کرد پافشاری نموده و بالاخره امکان به نبوغ رسیدن را دارند.

54 - اسکندر کبیر - ژول سزار - ناپلئون - پطر کبیر - هاندل پلو تارخ - دسنایوسکی - نیوتون - مولیر - بایرون فلوبر - پاگانتی - موتزار - دکتر جانس - لومیاردینی - سویفت و.... همه و هم به بیماری غشی صرعی دچار بوده اند و لذا عقیده بسیاری

ص : 93

بر این است که نوابغ بیشترشان به بیماریهای عصبی یا روانی مبتلا بوده اند و شاید قرآن کریم نیز تا حدی با این نظریه موافق است که نبی گرامی اسلام به خاطر جدا ساختن از دسته نوابغ و برای اثبات وضع آسمانی و پیامبرش از جنون منزه دانسته است و گاهی بدین علت که پیامبر مصد قبلی ها بود (بل جاء بالحق و صدق المرسلین - صافات) و زمانی بدین سبب که تذکر دهنده می باشد (فذکر فما انت بنعمه ربک بکاهن و لا مجنون - طور) ایشان را از دسته بیماران روانی جدا ساخت.

55 - بسیاری از نوابغ گرفتار مخالف هایی بر علیه تمایلات باطنی خود شدند و مدتی به آن سرگرم شدند ولی عاقبت پی کاری رفتند که برای آن ساخته شده بودند چه بسیارند از آن ها که پدر و مادرشان آنها را به شغلی واداشته اند و نخواستند و رفتند ولی پیامبران هرگز از پیامبری عدول نکردند.

56 - نوابغی پیدا می شوند که پیش بینی های خیلی عالی دارند ولی قدرت پیش بینی آنها تا حدود است که به علل و اسباب آشنایند و به علم زمان وارد ولی پیامبران قدرت پیشگویی دارند آن هم غیر محدود.

57 - نوابغ برای ردیف کردن مسائل فلسفی - ریاضی طبیعی هدفهای نظری یا علمی مشترکی را منظور می دارند ولی پیامبران برای مرتبط ساختن همه چیز با هدف تزکیه و تعلیمی که دارند حتما عمل را دخالت می دهند.

58 - نوابغ به جایی از علم که می رسیدند ناله های جان گداز سر بدیوار خوردن و توقف داشتند ولی پیامبران متوجه خوب

ص : 94

با انجام رساندن ماموریت خود بودند.

59 - آن چه از نوابغ بمنصه ظهور می رسد به عنوان غرور ملی تقدیم می گردد و آنچه از پیامبران است به ظاهر با دلبخواهی ها مخالف مشاهده می شود.

60 - نوابغ اگر به جانبی متوجه شوند یا موضوعی زندگی آن ها را متوجه سازد یا اگر به دستگاه دولت وقت مشغول باشند کمتر موفق به ظهور و بروز نبوغ خود می گردند و حال آنکه پیامبران چه هنگام تنگدستی چه شکست چه زمان فتح و حتی دوران ارتشداری ، نویسندگی ، عبادت و... در هدایت کردن بلکه در طرز هدایتشان به هیچ وجه از روش اصلی منحرف نشده بلکه تکانی نمی خورند.

61 - به خاطر پیروان انبیاء هرگز این فکر نمی گذارد که چه بهتر بود پیامبر در فلان رشته ای متخصص باشد ولی شاگردان پیشرفته نوابغ از روی تخصص بیشتر نابغه تر را بهنر می شناسند.

62 - نوابغ اگر ایمان به معاد داشته باشند مانند پیامبران نیست که مظاهر اخرویت در تمام شئون زندگیشان اصیل و سنگین تر از سایر موارد بوده باشد.

63 - نوابغ اگر کاری یا مطلبی داشتند که دیگران از آوردنش عاجز بودند ولی معارضی برای خود نطلبیده و هل من مبارزه نمی خوانند یعنی ناآگاه باور داشتند هر چند از عقل سرشار برخوردارند ولی عاقلتر هم هست ولی پیامبران برای معجزات خود فریاد هل من مبارزه داشتند و داد می زدند کسی مثل و مانندش را بیاورد.

ص : 95

64 - چهره کردن نوابغ بدون ارتباط با علم پیشرفته زمان بود ولی معجزات پیامبران ارتباط کلی با پیشرفته ترین علم زمان داشت و بلکه بالاتر و مهمتر از مهمترین دانش روز بود چنانچه حضرت موسی بالاتر از کاهنان و حضرت عیسی مهمتر از پزشکان و حضرت محمد ما فوق کلام دانشمندان معجزات خود را آوردند.

65 - نوابغ علوم و نبوغ را بر نوار تکامل زمان انداخته به بعدی ها رساندند ولی پیامبران توحید استعدادی مردم را بیان داشتند.

66 - نوابغ را برای تدریس یا بزرگداشت مؤسسه ای یا تربیت شاهزادگانی دعوت کرده و می کنند ولی هرگز درباره پیامبران چنین پیش نیامده است.

67 - به محض آن که نامی از نوابغ برده میشود اجتماع به بزرگی مغز و عقلش متوجه می گردد ولی با بردن نام پیامبر انسان به افاضه و اشراقی که نسبت بوی صادر می گردد می اندیشد.

68 - غالبا صحت یک قانون مدتی بل از آنکه دلیلی کشف شده باشد که وجود یا کیفیت آن قانون چیست حالت استقراری پیدا می نماید در صورتی که قوانین آسمانی همه چیزش را به همراه خود دارد.

69 - ادیان هدف زندگی را برشناسایی زندگی ترجیح می دهند و این موضوع در اسلام چشمگیرتر است زیرا بنای آن را برو ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون نهاده و این مبنا را که غیر قابل برگشت و محیط بر هر چیز دیگر می باشد وضع نموده است.

70 - انبیا سعی می کردند در درون خود انسان ، نیرویی به وجود آوردند که از گمراهی و تباهی وی جلوگیری شود و همه چیزش

ص : 96

به اعتدال در آید ولی در موارد دیگر انسان را فقط در برابر تامین عدالت اجتماعی قرار می دادند و ظاهرش را برای انجام منظور مذکور می نگرند.

این که در اول گفتیم پذیرش یک مورد اختلاف بین پیامبر و نابغه برای باز شناختنشان کافیست هم اکنون باید افزود که از همه مهمتر آن است که قرآن می فرماید و به آنها اشاره شد : پیامبران با خدا ارتباط مخصوصی داشتند ، برای تذکر آمدند و همه مصدق پیامبران قبلی بودند.

اصولاً اتفاق کلمه پیامبران دلالت بر راستگویی آنها و اینکه حد تکامل یعنی تغییر ناپذیری را انتخاب کرده و کلمه ای را به عنوان آغاز و انجام کلمات یعنی کلمه «الّله» را آورده اند می باشد و حال آن که علم نوابغ یا هنر را انتخاب کرده و تغییر پذیری جهان را با پیشبردش به سوی جایی که خود تصور می کنند برگزیده اند.